در حال آویزانکردن رختها بود که ناگهان نگاهش روی دخترش قفل شد. سنگینی بار غم و اندوه او
تنها بیرونرفتن برای نوجوانان لذتبخش و برای والدین ترسناک است. او کمی خطرپذیری و شما کمی احتیاط میخواهید.
شبیه مغازهداری که کالایش را به خریدار واقعی میفروشد، آدم هم حرفش را به شنونده واقعی میزند. وقتی
سادهترین کار این است که لیستی 50، 100 یا حتی 200تایی از مهارتهای زندگی ارائه و شما و
قدیمترها با شروع بلوغ برای کودک جشن میگرفتند و ورود او به دنیای بزرگسالی را تبریک میگفتند. در
آیا تصویری از 2-3 سالگی فرزندتان بهخاطر میآورید؟ وقتی «نهگفتن» ورد زبانش شده بود و همه درخواستهای شما
نیاز کودکان به مرزبندی و محدودیتگذاری از همان اوایل زندگی دیدنی بود! مثلا وقتی فرزندتان با بالش و
همه ما در مسیر زندگی تنها به دستاوردهایی افتخار میکنیم و از اتفاقاتی عمیقا خوشحال میشویم که هدفمندانه
در چشمبههمزدنی، دخترکوچولوی بازیگوش و خوشبیان شما قدکشیده و نسبت به قبل، تغییرات زیادی کرده است! حتی شاید
در جادههای کویری و یکنواخت، تنها کیلومتر ماشین است که تغییر میکند. انگار زمان متوقف شده و مکان