چگونه افکار منفی کودک را متوقف کنیم

آموزش نحوه کنترل و اصلاح افکار منفی کودکان

شرمندگی از دیگران سخت، اما شرمنده‌ خود شدن سخت‌تر است! بخشی از وجود ما که ظاهرا قدرت بسیار زیادی هم دارد، مدام راهی برای آزار و اذیت‌مان پیدا می‌کند: «چرا فلان حرف رو زدی؛ مگه عقل نداری؟»، «واقعا خیلی خنگی؛ چه کارایی می‌کنی بعضی وقتا!» البته فقط ما بزرگ‌ترها این افکار را تجربه نمی‌کنیم، بلکه بچه‌ها هم گاهی سروکارشان به خودانتقادی و علائم افسردگی در کودکان می‌افتد. این افکار با افزایش تعاملات اجتماعی در سنین مدرسه و بازخوردهای منفی دریافتی از دوستان، همکلاسی‌ها و معلمان قوت می‌گیرد. بنابراین، آشنایی با منفی‌بافی و نحوه اصلاح افکار منفی در کودکان برای تمام والدین الزامی است.

منظور از منفی بافی کودکان چیست؟

داشتن نگاهی بدبینانه نسبت به خود، دیگران و جهان را منفی‌بافی می‌گویند. افکار منفی کودکان بیشتر به نگاه بدبینانه آن‌ها نسبت به خود و توانایی‌های‌شان معطوف است. در واقع، کودکان منفی‌باف، مدام از خودشان به‌صورت بیرحمانه و غیرواقع‌بینانه‌ای انتقاد می‌کنند؛ مثلا با خودشان می‌گویند: «حتما همه بچه‌ها از من متنفرن که به جشن دعوتم نکردن!» یا «اونقدر بد بازی کردم که همه تیم به هم ریخت!» این افکار مثل خوره به جان کودک می‌افتد و کم‌کم او را به سمت هیجانات منفی و ناکارآمدی مانند افسردگی و اضطراب در کودکان سوق می‌دهد.

جهت دریافت آخرین اخبار و اطلاعیه‌های مرتبط با پایه تحصیلیتان شماره تماس خود را وارد نمایید

علائم افکار منفی در کودکان را بشناسید

این افکار حالتی تکرارشونده دارند و کودک هر چه بیشتر سعی در کنترل‌شان دارد، شدت و فراوانی‌شان بیشتر می‌شود. نشانه‌های خودانتقادی افراطی کودکان در 2 زمینه پررنگ‌تر است:

آیا کودکان هم منفی بافی می‌کنند؟

افکار منفی با درون مایه بدجنسی

افکار بدجنسانه شبیه وسواس در کودکان هستند؛ یعنی حالتی تکرارشونده و غیر قابل کنترل دارند. این افکار منجر به نگاه منفی و بدبینانه کودک نسبت به خودش می‌شوند. برخی از این افکار محتوایی تمسخرآمیز دارند:

  • فکر به اینکه دوست خانوادگی‌شان «چاق و خیکی» است.

محتوای برخی دیگر جنسی است:

  • تصورکردن یکی از همکلاسی‌ها به‌صورت برهنه

برخی‌شان هم محتوای خشونت‌آمیز دارند:

  • خیال اینکه او می‌خواهد مادرش را بکشد یا رفتارهای اشتباه او دلیل جدایی پدر و مادرش از یکدیگر است!

منفی‌بافی کودک به هر زمینه‌ای که مربوط باشد، دارای یک ویژگی بارز است: به شکل‌گیری احساس گناه در کودک منجر می‌شود و حالش را روز به روز بدتر می‌کند. احتمالا هم از یک‌جایی به بعد درباره این افکار و کلافگی‌هایش، با شما شروع به صحبت خواهد کرد.

افکار منفی با درون مایه شکست

الگوی نگرش منفی با درون‌مایه ناکامی و ناتوانی را از روی این علائم می‌توان تشخیص داد:

  • دست‌کم‌گرفتن توانایی‌های خود
  • فقدان خوش‌بینی و تصور بدترین اتفاقات ممکن
  • تسلیم‌، کناره‌گیری و آشفتگی هیجانی شدید در مواجهه با ناامیدی
  • خودانتقادی و کمال‌گرایی افراطی؛ مانند بروز علائم کمال گرایی در درس خواندن
  • توجه به مشکلات و نکات منفی یک موقعیت به‌جای تمرکز بر رویدادها و اتفاقات مثبت آن
  • ترس از تجارب و چالش‌های جدید برای اجتناب از خطر ناکامی و شکست؛ برای حل این مشکل از مقاله ترس از شکست در کودکان کمک بگیرید.

انواع افکار منفی در کودکان

در فرهنگ لغت رویکرد درمانی شناختی-رفتاری، این افکار منفی را «تحریف شناختی» نام‌گذاری کرده‌اند. تحریف‌های شناختی به‌معنای تغییر واقعیت به شکلی منفی و بدبینانه است. ما در ادامه برخی از تحریف‌های شناختی شایع در کودکان را معرفی می‌کنیم:

تفکر همه یا هیچ

«تفکر همه یا هیچ» یعنی، دسته‌بندی اتفاقات در دو طبقه کاملا خوب یا کاملا بد و دیدن دنیا به‌صورت سفید و سیاه. اگر همه‌چیز خوب و درست پیش نرود، پس یعنی هیچ‌چیز در جای خودش نیست و کودک شکست خورده است. این خطای شناختی منجر به کمال‌گرایی نوجوانان و کودکان می‌شود؛ به‌عنوان مثال:

  • «نتونستم توی مدرسه موردعلاقم قبول بشم، پس باید قید دبیرستان رو بزنم!»
  • «من از دو نفر کمتر گرفتم، پس یه بازنده تمام‌عیارم!»
چگونه افکار منفی کودک را شناسایی کنیم؟

استدلال هیجانی

استدلال‌های هیجانی از مسائلی مانند ترس‌های طبیعی کودکان نشات می‌گیرند. کودکان نسبت به برخی چیزها و برخی کارها احساس خوبی ندارند و این احساس گاهی باعث نتیجه‌گیری‌های غلط و بدون پشتوانه می‌شود؛ آن‌ها مثلا با خودشان می‌گویند:

  • «من احساس تنهایی می‌کنم، پس یعنی هیچ‌کس دوسم نداره!»
  • «من از تاریکی می‌ترسم، پس مکان‌های تاریک خطرناکن!»

خطای تعمیم افراطی

استدلال درباره کل زندگی بر اساس رویدادی منفی یا بزرگ‌نمایی جزئیات یک حادثه و تسری‌دادن آن به تمام موقعیت‌ها را تعمیم افراطی می‌گویند. به کلمه «هیچ» در عبارات زیر دقت کنید:

  • «علی دوس نداره با من بازی کنه؛ یعنی هیچ‌کس از من خوشش نمیاد!!!!!!»
  • «امتحان علوم رو خیلی بد دادم؛ پس من هیچ‌وقت نمی‌تونم هیچ‌کاری رو درست انجام بدم!»

برچسب زدن به خود

نسبت‌دادن صفاتی کلی و منفی به خود و در همه حال خود را از دریچه آن‌ها نگریستن را برچسب‌زدن به خود می‌گویند. این صفات باعث نگاهی بدبینانه و سخت‌گیرانه نسبت به خود می‌شود و سلامت روان کودک را به خطر می‌اندازد. این خودسرزنشی‌ها حتی به اطرافیان هم حس بد و ترحم‌آمیزی می‌دهد:

  • «من واقعا بی‌‌عرضه‌ام! دیدی اون توپو چجوری گل نکردم!»
  • «من خیلی خنگم؛ امروز تقریبا هیچی از حرفای معلم متوجه نشدم!»

تحریف شناختی پیشگویی

پیش‌بینی آینده به‌صورت منفی را خطای شناختی پیشگویی می‌نامند. این حدس‌های منفی ناشی از نگاه بدبینانه کودک نسبت به آینده هستند و باعث تخریب عملکرد او و در نتیجه، درست از آب درآمدن پیشگویی‌های منفی می‌شوند:

  • «من مطمئنم اون امتحان رو خراب می‌کنم!»

در مثال بالا، استرس امتحان و فکر بددادن آن به‌قدری شدید است که منجر به تخریب عملکرد کودک می‌شود.

خطای ذهن‌خوانی

اگرچه بعضی آدم‌ها واقعا ذهن‌خوان‌ها و روان‌شناسان خوبی هستند، اما در این‌ مشکل کودک معمولا به اشتباه تصور می‌کند که دیگران از او بدشان می‌آید:

  • «فاطمه اصن به صحبتای من گوش نداد؛ فک کنم اون از من متنفره!»

اما در واقعیت، فاطمه ذهنش درگیر مشکلات خودش بوده است…!

آیا افکار منفی کودکان انواع مختلفی دارد؟

فاجعه انگاری یا بزرگ‌نمایی

اتفاقی را در حد فاجعه‌ هیروشیما بزرگ‌نمایی کردن؛ مثلا نمره 75/19 را در حد صفر تنزل رتبه دادن! به این مثال دقت کنید:

  • «خیلی ضایع شدم جلوی دوستام وقتی اون کلمه رو بد تلفظ کردم!»
  • «قسمت آخرش رو خوب متوجه نشدم؛ فردا کامل خراب می‌‌کنم ارائه رو!»

کوچک‌نمایی اتفاقات مثبت

به‌نوعی نقطه مقابل فاجعه‌انگاری است. در این نگرش، کودک حتی بزرگ‌ترین دستاوردهایش را هم هیچ می‌پندارد. در واقع، کودک هر دلیلی که با او و نگرش بدبینانه‌اش نسبت به خود و دیگری متناقض باشد را رد می‌کند. به‌عنوان مثال:

  • «من فقط از روی خوش‌شانسی توو اون امتحان نمره خوبی گرفتم!»
  • «رضا فقط از روی ترحم گفت که دوس داره با من بازی کنه، وگرنه اونم از من خوشش نمیاد!!!!!»

خطای شخصی‌سازی

برخی کودکان همه‌چیز را به‌ خودشان می‌گیرند! آن‌ها خودشان را به‌خاطر چیزهایی که مقصرش نیستند، سرزنش می‌کنند یا حرف‌های بی‌معنای دیگران را تهدیدی برای امنیت خود می‌پندارند. مثلا می‌گویند:

  • «اگه اونقدر از پدر و مادرم چیز‌میز نمی‌خواستم، اونا از همدیگه جدا نمی‌شدن!»
  • «اونروزی منظور معلم از دانش‌آموز تنبل کلاس من بودم!»

جملات دستوری

در قالب جملات دستوری «باید» و «نباید» فکر کردن! به‌عنوان مثال:

  • «من باید حتما توو این امتحان 20 بشم!»
  • «من باید حتما توی این مسابقه برنده بشم.»؛ برای حل این مشکل، نگاهی هم به مقاله افزایش تحمل شکست در کودکان از طریق آموزش برد و باخت بیندازید. 

علت گیرافتادن کودک در الگوهای افکار منفی

آیا همه کودکان درگیر این افکار منفی می‌شوند؟ اگر نه، پس چه عواملی باعث بروز این مشکل می‌شوند؟ بیایید با هم زیر و بم علل این مشکل را واکاوی و راهی برای جراحی روانی این کودکان و اصلاح افکارشان بیابیم:

چرا کودکان دچار افکار بدبینانه می‌شوند؟

افکار برگرفته از آموزش‌های فرهنگی و ارزش‌های خانوادگی

کودکان این افکار را از جایی در همین نزدیکی یاد گرفته و درونی‌سازی کرده‌اند. در سنین دبستان و متوسطه اول، بچه‌ها به‌شدت تحت‌تاثیر فرهنگ و ارزش‌های خانوادگی قرار دارند. برای مثال، افکار جنسی ممنوعه یا آرزوی مرگ دیگری را داشتن، در سنین پیش‌نوجوانی (10-12 سالگی) رایج هستند. حالا اگر فرزندی در خانواده‌ای با آموزش‌های سخت‌گیرانه یا فرهنگی به‌شدت بسته زندگی کند، خطور این افکار به ذهن او مساوی است با گناهی نابخشودنی!

اما فکر که به‌معنای عمل نیست؛ منظور اینکه همه ما گاهی افکار بدی به ذهن‌مان می‌رسد، اما خودمان هم به بی‌معنایی آن‌ها آگاهیم. به‌نظرتان چرا این افکار برای کودکان به‌شدت آزاردهنده‌اند؟

در هم آمیختگی هیجان و فکر

شما هم حتما تجربه‌اش کرده‌اید: وقتی حال‌مان خوب است، دنیا را گل‌وبلبل می‌بینیم و وقتی در وضعیت روحی نامساعدی قرار داریم، به همه‌چیز نگاهی بدبینانه پیدا می‌کنیم. البته ما بزرگ‌ترها، به‌‌حکم تجربه و همچنین واقع‌‌نگری، هیجان را کنار می‌گذاریم و به ارزیابی منطقی موقعیت می‌پردازیم. کودکان چنین توانی ندارند: در سنین ابتدایی زندگی، رویا، خیال و به‌تعبیری هیجانات، کاملا واقعی به نظر می‌رسند و در نتیجه، تاثیر زیادی بر افکار کودک دارند. به‌عنوان مثال، دوست خیالی کودکان کاملا برای‌شان واقعی به نظر می‌رسد.

اما یک سوال: اگر آمیختگی هیجان و فکر ویژگی طبیعی تمام کودکان است، پس چرا فقط برخی از آن‌ها به افکار منفی مبتلا می‌شوند؟ ظاهرا باید عمیق‌تر شویم:

ابتلا به اختلالات روانی خصوصا افسردگی و اضطراب

عوامل محیطی و ژنتیکی به بروز اضطراب و افسردگی در کودکان منجر می‌شوند و این اختلالات هم منفی‌بافی را صدچندان می‌کنند. هم اضطراب و هم افسردگی، از هیجانات به‌شدت پایدار و آزاردهنده‌ای هستند که افکار کودکان را به‌سمت منفی‌نگری سوق می‌دهند. سوال بعدی: چرا کودکان افسرده یا مضطرب می‌شوند؟

با افکار منفی کودکان چگونه برخورد کنیم؟

سبک فرزندپروری منفی

یک‌بار دیگر تحریف‌های شناختی را مرور کنید: تفکر همه یا هیچ، کوچک‌نمایی اتفاقات مثبت، فاجعه‌انگاری، برچسب‌زدن به خود و از همه مهم‌تر، جملات دستوری. این خطاهای شناختی از کجا به جان کودک افتاده‌اند؟ اگر جواب‌تان ژنتیک است؛ بله تاحدودی قبول، ولی به خاطر بسپارید که اکثر ژن‌ها نهفته هستند و بدون عوامل محیطی ظاهر نمی‌شوند.

یکی از عوامل محیطی بسیار تاثیرگذار در ابراز استعداد ژنتیکی افسردگی و اضطراب، سبک فرزندپروری منفی مانند مستبدانه و طردگرایانه است. خصوصا والدین سمی که مدام با باید‌ونباید و کاشت افکار کمال‌گرایانه، ذهن کودک را دچار مسمومیت روانی می‌کنند! یا والدین هلیکوپتری که اجازه تجربه شکست و ناکامی را به فرزندشان نمی‌دهند و او را وابسته و مضطرب بار می‌آورند.

با منفی نگری کودکمان چگونه برخورد کنیم؟

شما باید رویکردی ذهن‌آگاهانه اتخاذ و به فرزندتان کمک کنید تا خود را از افکار منفی‌ جدا کند. او باید بداند که فکر باد هواست و گاهی کاملا برخلاف واقعیت است. استفاده از نکات زیر در رسیدن به این هدف کمک‌تان می‌کنند:

تشویق تفکر مثبت

برای کاهش افکار بدبینانه کودک، آن‌ها را با افکار مثبت‌ جایگزین کنید:

  • به‌جای تجلیل از دستاوردها، قدردان تلاش‌هایش باشید؛ این موضوع در افزایش خودکارآمدی کودکان هم به‌شدت موثر است.
  • موقعیت‌های دشواری را به او یاد‌آوری کنید که توانسته با تکیه بر تلاش به نتایج موردعلاقه‌اش دست پیدا کند.
  • فکرشان را از «نمی‌تونم.» به «من تلاشمو می‌کنم؛ حالا یا میشه یا نه.»، تغییر دهید.

ترویج خوشبینی و امیدواری

وقتی تمرکز کودک را معطوف به تلاشش می‌کنید و نتیجه را بی‌اهمیت جلوه می‌دهید، او دیگر دلیلی برای بدبینی نخواهد داشت. حالا و در قدم دوم، باتوجه به موارد زیر کمکش کنید تا:

  • بفهمد که اشتباه جزئی از زندگی است و همه گاهی اشتباهی می‌کنند.
  • فهرستی از توانمندی‌هایش درست کند و روز به روز یادگیری‌های جدیدش را به آن اضافه کند.
  • اشتباهاتش را درس زندگی بداند و به‌جای منفی‌نگری، آن‌ها را فرصتی برای رشد و یادگیری در نظر بگیرد.
  • با خودش دوست باشد؛ مثلا به او بگویید: «اگه دوستت هم به مشکل تو دچار بشه، همین حرفا رو بهش می‌زنی؟!»
  • به‌جای گفتن جملاتی مانند «از پسش برنمیام.»، کمکش کنید تا بگوید: «درسته تا حالا نتونستم، ولی حتما انجامش میدم.»
چگونه افکار منفی فرزندم را اصلاح کنم؟

تعیین انتظارات واقع‌بینانه

سنگ بزرگ نشانه نزدن است و در نتیجه با شکست و ناکامی همراه است. شما باید به فرزندتان در تعیین انتظارات واقع‌بینانه و افزایش تاب‌آوری کمک کنید:

در پایان، انتظارات شما از فرزندتان باید متناسب با سطح رشدی و توانایی‌های سنی او باشد. هرگز نباید او را برای تغییرات تحت فشار بگذارید.

توسعه دنیای کودک

افکار منفی کودک معمولا معطوف به یک مسئله خاص مانند عملکرد تحصیلی است. آن‌ها آنقدر دل‌نگران این مسئله می‌شوند که کوچک‌ترین خللی در آن را فاجعه می‌انگارند. بنابراین، شما باید تلاش کنید که ذهنش را به‌سمت دیگری سوق دهید تا از اهمیت نگرانی‌هایش کاسته شود. مثلا می‌توانید:

  • او را در باشگاه ورزشی ثبت‌نام کنید.
  • دایره دوستی‌هایش را افزایش دهید.
  • به گردش و مسافرت بروید.
  • زمان بیشتری را به بازی و وقت‌گذرانی با او اختصاص دهید.

درمان افکار منفی در کودکان

اگر باوجود تمام تلاش‌های شما و بهبود استرس‌های محیطی، افکار منفی فرزندتان باز هم در حال افزایش است، باید از روان‌درمانگران کمک بگیرید. هدف درمان‌های روان‌شناختی برای اصلاح افکار منفی کودکان ساده است: کمک به آن‌ها برای درک اینکه افکارشان صرفا یک‌سری تصورات ذهنی هستند و لزوما با واقعیت دنیای بیرون مطابقت ندارند. داشتن فکری بد و ممنوع، به‌معنای بدبودن فرد نیست و صرفا نوعی پویایی ذهنی و حتی شاید برگرفته از ذهن خلاق باشد. این هدف معمولا توسط درمان شناختی رفتاری برای اختلالات کودکان و نوجوانان پیگیری و اجرا می‌شود.

خانواده درمانی

در مواردی که ساختار خانواده به‌شدت مختل است و روح‌وروان کودک را آزرده‌خاطر می‌کند. رویکرد‌های خانواده درمانی، از طریق اصلاح روابط بین اعضا و کاهش آشفتگی هیجانی، نقش زیادی در کاهش منفی‌بافی کودکان ایفا می‌کنند.

فرآیند درمان افکار منفی کودکان چگونه است؟

سخن پایانی

کودکان گاهی‌اوقات زیادی نسبت به خودشان حساس می‌شوند و کمی خصوصیات کمال‌گرایانه پیدا می‌کنند. این مشکل معمولا در دوران دبستان و با افزایش خودآگاهی کودک آغاز می‌شود. این افکار منفی گاهی ناشی از اختلالاتی مانند افسردگی و اضطراب و گاهی هم کاملا وابسته به استرس‌های محیطی و مقطعی هستند. به‌هرحال، شما باید به فرزندتان در شناسایی منبع این تحریف‌های شناختی و نحوه اصلاح آن‌ها کمک کنید. اگر هم افکار بدبینانه فرزندتان در حال تبدیل‌شدن به استرسی دائمی و شدید است، حتما و در اولین فرصت، به روا‌ن‌شناس بالینی کودک و نوجوان مراجعه کنید.

سوالات متداول

  1. چگونه می‌توانم افکار منفی فرزندم را اصلاح کنم؟
    تشویق مثبت‌اندیشی، ترویج خوش‌بینی و امیدواری، تعیین انتظارات واقع‌بینانه و از همه مهم‌تر، گسترش دنیای ذهنی و عینی کودک، از بهترین روش‌های کنترل افکار منفی او هستند.
  2. دلیل افزایش افکار منفی در کودکان چیست؟
    تاثیرات فرهنگی و آموزش‌های خانوادگی، در هم آمیختگی هیجان و فکر، ابتلا به اضطراب و افسردگی و سبک فرزندپروری منفی از مهم‌ترین دلایل نگاه بدبینانه کودک نسبت به خود هستند.
  3. برای درمان افکار منفی فرزندم به چه متخصصی مراجعه کنم؟
    روان‌شناسان بالینی کودک‌ونوجوان و با گرایش شناختی-رفتاری، از راهکارها و ابزارهای مناسبی برای کنترل و اصلاح افکار منفی کودکان برخوردارند.

به این مطلب امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب :

جهت دریافت آخرین اخبار و اطلاعیه‌های مرتبط با پایه تحصیلیتان شماره تماس خود را وارد نمایید

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *